معلمِ جغرافی: اندر احوالاتِ شخصیتهایِ عوضی!
شاید در ابتدا اینگونه به نظر برسد که با نوعی "فخرفروشیِ ادبی" یا به تعبیری نرمتر" قدرت نمایی هنری" طرف هستیم: انبوهی از اطلاعاتِ بیگانه که در حوزه ی ادبیاتِ روایی چندان بسامد و تاثیری ندارند و به بیانی سادهتر: بر حافظه یِ ادبیاتیِ مخاطب نمی افزاید. اما حقیر اعتقاد دارم در این اثر، اطلاعاتی حشو و خارج از روندِ روایت موجود نیست!
روایتی ساده، و نه پیش پا افتاده، با انبوهِ اطلاعاتی که نویسنده به خوبی از پسِ نمایاندن و برجسته نمودنِ یکایکشان برآمده است. باید اعتراف کرد که در هیچ کتابی مربوط به علمِ جغرافیا و زمین شناسی ما اینگونه با زیست بوم روبرو نمیشویم؛ مخاطب از بدوِ ورود به داستان، و همزمان با ورود معلم به کلاس با عناصری زنده مواجه است که بر خلافِ تمامیِ نقشه هایِ خشک و بی احساس جغرافیا، جاندار و سرزنده اند؛ به قدری زنده که احساساتِ معلم را برمیانگیزانند: از صحرایِ نوادا منزجر است، رغبتی به جنگل هایِ حاره ای ندارد و .
برای این معلم جغرافیا، نوع قزل آلایِ صید شده توسط ریچارد براتیگان» و چگونگی توصیف کلیمانجارو توسط ارنست میلر همینگوی»( هر دو از نویسندگان شهیر ایالات متحده ی امریکا) بسیار چشمگیرتر از مختصات جغرافیایی رودخانه ها و کوه هاست. در واقع او ادبیات را دایه یِ مهربان تر از زمین می داند و با آنکه به ساحتی دیگر از علم می پردازد، باز هم نظرگاهش به ادبیات است و شاید همینجاست که با انزجار و رقّت وی، در لحظه ی ورود به کلاس همدردی می کنیم؛ معلم جغرافیا، چنان که به طرز مشکوکی از تاکیدِ تلخِ نویسنده در نام داستان نیز برمی آید، واقعا یک معلم جغرافیا نیست، گرفتاری ست شبیه به تمام انسان هایی که در مسیرِ راهی، بیراهه از آرمان هاشان هستند؛ انسانِ عوضی» که وادار به بودن در موقعیتی ست که دلخواهِ او نیست؛ عوضیِ نازک اندیشی که هنوزا در بند غروب های تایمز به سر می برد.
تصویری آشنا و ملالآور، ملموس و حزنانگیز. وقتی با ترازویِ کمیت به سراغ حلاجیکردن این داستان میرویم باید به نویسندهی این هشتاد کلمه»، بابت ارائه ی تمام تصاویری که ویژگیهای فوق را دارا بودند تبریک گفت.
بهدین اروند
تیرماه 1395
درباره این سایت